روزی مردی در چاله ای افتاد
یک روحانی او رادید و گفت:حتما گناهی انجام داده ای.
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت
یک روزنامه نگار درباره ی درد هایش با او مصاحبه کرد.
یک پزشک برای او قرص آسپرین پایین انداخت.
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد.
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند.
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که:خواستن توانستن است.
یک فرد خوشبین به او گفت:ممکن بود یکی ازپاهات رو بشکنی
......سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد.
آنکه می تواند انجام می دهد وآنکه نمی تواند انتقاد می کند.
نظرات شما عزیزان: